-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 مردادماه سال 1385 20:07
سلام به همه دوستان گلم .......... فدای همتون که به من سر میزنید . من چند روزی نمیتونم آپ کنم . بعدن جریانو میگم .دوستتون دارم بهزاد
-
عشق یا فراموشی
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 08:13
سلام به همه عزیزانی که این مطلب رو میخونید . راستش اصلا نمیخواستم اینارو بنویسم اما چه کنم که نیاز به کمک دارم و نیاز دارم که با من مشاوره بشه ......... داستان مال سال پیش که من عاشق یه دختر خانم شدم وتا سر حد مرگ اونو دوست داشتم . یه چند وقتی گذشت . من همیشه دنبالش بودم تو راه مدرسه همیشه زیز نظر داشتمش فکر هم کنم که...
-
مادر همیشه عزیزه ....
شنبه 24 تیرماه سال 1385 17:11
وقتی که تو 1 ساله بودی، اون(مادر) بِهت غذا میداد و تو رو می شست! به اصطلاح، تر و خشک می کرد تو هم با گریه کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی وقتی که تو 2 ساله بودی، اون، بهت یاد داد تا چه جوری راه بری تو هم این طوری ازش تشکر می کردی، که، وقتی صدات می زد، فرار می کردی وقتی که 3 ساله بودی، اون، با عشق، تمام غذایت را...
-
مادر
شنبه 24 تیرماه سال 1385 16:49
فردا روز مادر هستش من واسه همون اول برای مادر عزیز خودم و بعد برای همه مادران عزیز دنیا این شعر رو نوشتم. تقدیم به همه گلهای بهشتی ......... سلام ای یار من ای یاور من سلام ای مادرم ای گوهر من پیام آورده ی عشق و محبت در آئین وفا پیغمبر من امید روزگار نا امیدی پناه من صفای خاطر من فری بر مادر نوش آفرینی که زاید مادری...
-
یکی همیشه داره بهت نگاه میکنه .(عاشقته)
شنبه 17 تیرماه سال 1385 18:01
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 تیرماه سال 1385 17:37
سلام به همه عزیزانی که منو شرمنده میکنند و به وبلاگم سر میزنند و مخصوصا اونایی که نظر میدن......فدای همتون راستش واسم سوال پیش میاد آخه بعضی از عزیزان میان نظر میدن و به من لطف میکنند ولی یادشون میره اسم و رسمشونو واسه من به جا بزارن . مثلا همین دختر مهربون که چند بار اسم قشنگشو تو نظرات دیدم ولی نمیشناسمش اگه لطف کنه...
-
خریدن مهر و محبت
پنجشنبه 1 تیرماه سال 1385 18:40
در دوره ممالک جنگی شاهزاده ای بود به نام " مون چان" وی در خانه خود روشنفکران و افراد با استعداد بسیاری رانگهداری می کرد و به عنوان مهمان به آنان احترام می گذاشت. اگر کاری پیش می آمد به دست آنان می سپرد که انجام دهند. در میان مهمانان او مردی بود نه نام " فون هوان" . این مرد چون شهرتی نداشت هیچ کس هم به او توجهی نمی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 09:32
من مسلمانم. قبله ام یک گل سرخ. جانمازم چشمه، مهرم نور. دشت سجاده من. من وضو با تپش پنجره ها می گیرم. ********* من به آغاز زمین نزدیکم. نبض گل ها را می گیرم. آشنا هستم با، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت. ********* زندگی رسم خوشایندی ست. زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ، پرشی دارد اندازه عشق. زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه...
-
بی مقدمه ............
سهشنبه 9 خردادماه سال 1385 09:12
-
صدای مرگ.
سهشنبه 9 خردادماه سال 1385 08:40
و من می روم بر این شانه ام زندگی تکیه داده است وبر آن شانه ام مرگ . در ختی از دور برایم دست تکان می دهد و من می روم فطیر ماه را تکه تکه می خورم و کاسه خورشید را ذره ذره می نوشم. درختی از دور برایم دست تکان می دهد و من می روم. * * * دیگر خورشید نیست دیگر ماه نیست ومن به درختی که برایم دست تکان می دهد می رسم درختی نبود...
-
بزرگترین قلب
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1385 17:39
دخترک با دقت تمام داشت بزرگترین قلب ممکن را با یک چوب روی ماسه ها ترسیم میکرد. شاید فکر میکرد که هر چه این قلب را بزرگتر درست کند یعنی اینکه بیشتر دوستش دارد! بعد از اینکه قلب ماسه ای اش کامل شد سعی کرد با دستهایش گوشه هایش را صیقل دهد تا صاف صاف بشود شاید میخواست موقعی که دریا آن را با خودش می برد این قلب ماسه ای...
-
تولدم مبارک
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 16:51
تبریک تبریک تبریک تولدم مبارک تولدم مبارک تولد تولد تولدم مبارک مبارک مبارک تولدم مبارک بیام شمع هارو فوت کنم که صد سال زنده باشم کسی اینارو به من نگفت خودم به خودم گفتم .................... نمیدونم شاید همه منو فراموش کردن. در هر صورت من واسه خودم تنهایی جشن تولد گرفتم خودم هم به خودم تبریک گفتم. آخه امروز ۲۴/۲/۱۳۸۵...
-
با من امشب چیزی از رفتن نگو
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1385 08:07
نه نگو از سفر با من نگو من به پایان می رسم از کوچ تو با من از آغاز این مردن نگو کاش می شد لحظه ها را پس گرفت کاش می شد از تو بود و با تو بود کاش می شد در تو گم شد از همه کاش می شد تا همیشه با تو بود کاش فردا را کسی پنهان کند ، لحظه را در لحظه سر گردان کند کاش ساعت را بیمراند به خواب ماه را بر شاخه آویزان کند می روی تا...
-
او
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 08:23
شاید همان چهره ای باشد حک شده بر دیواره های دلم راهی به سوی آرامش یا افسوس شاید گنج یافته ام باشد یا بهایی که باید بپردازم او شاید آوازی باشد از لبان تابستان یا خنکایی ار سوی پاییز می تواند صدها چیز متفاوت باشد هر آنچه یک روز کامل به همراه دارد او شاید دیو باشد...یا دلبر خشک سالی... یا سالی که پر از خوشی هاست که می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 08:08
من با تمام جانم پربسته و اسیرم.. باید که با تو باشم در پای تو بمیرم........
-
عشق!
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 07:56
زیبایی عشق به سکوته نه فریاد زیبایی عشق به تحمله نه خرد شدن و فرو ریختن عشق خیالی ست که اگه به واقعیت برسه دیگه طعم شیرینشو از دست می ده. عشق یه کویره که عاشق تشنه با رویای سراب معشوق قدم به جلو میذاره عشق راه ناهمواریه که وقتی ازش گذشتی و تمام سختیها رو پشت سر گذاشتی میرسی به جایی که اصلا تصور نمیکردی آخرش این...
-
زندگی
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1385 10:12
زندگی اسم نیست , در واقع زیستن است. عشق نیست ,عشق ورزیدن است. رابطه نیست, ربط یافتن است. آواز نیست, آواز خواندن است. رقص نیست ,رقصیدن است. پس تو در هیچم مرا دریاب!!! به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن. کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست. اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد....
-
مادر ......
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 09:57
ای فرشته امید به تعداد ستارگان اسمان دوستت دارم و بر دستان تندیس عاشقیت بوسِه میزنم و نگاه آرامش بخشت را خاطره میسازم مادر ! مادرِ خوب و قشنگم اتاقم بی تو چه سرد است تمام لحظه هایم بی تو هیچ است.. عشقت جاودانه ترین گوهر من است..دوستت دارم .دوستت دارم .دوستت دارم ...
-
گلی برای رز سفید ( آبجی خوبم )
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 18:16
-
مرگ
شنبه 26 فروردینماه سال 1385 18:15
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد نوبت خاموشی من سهل و اسان میرسد من که میدانم که تا سرگرم بزم و مستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان میرسد پس چرا عاشق نباشم من که میدانم به دنیا اعتباری نیست ٫ نیست بین مرگ و ادمی قول و قراری نیست٫نیست من که میدانم اجل نا خوانده و بیدادگر و سرزده می اید و راه فراری نیست ٫ نیست پس...
-
دل شکستن .......
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1385 17:31
بیا در کوچه باغ احساس شکست لاله را جدی بگیریم اگر نیلوفری دیدیم زخمی برای قلب پر دردش بمیریم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 08:51
تنهایی نمی توانم اما حالا تکیه بر شانه های تو بهترین پناه است، برای تاختن به قلب سیاهی و رسیدن به فردای سپید آرزوها روزمرگی هایم رنگ باختند و حالا تنها زمان از تو گفتن و از تو نوشتن است نه چیز دیگر... این قلبم است که من را به هر کجا می برد...این بار هم می خواهم همراهش بروم و مرا می برد به سوی تو...و اما آخر راه...
-
سلام (حرف اول)
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 08:34
سلام به همه کسانی که رنگ عشق پر رنگترین رنگ زندگیشونه... همیشه سر بلند باشیدممنونم که به من سر میزنید. تنها صدای نوید بخش زندگی برای من همونیه که بهش میگم عشق اون هم از رنگی واقعی ... عشقی که جز اوج انسانیت تعریفی ازش نمیدونم ولی میدونم که منو بزرگ میکنه .. منی رو که هنوز اول راهم اما میدونم باید رفت.. شما هم بیایید...
-
تقدیم به داداشی بهزادم
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 00:23
سلام به هر خوش قلبی که پا تو این کلبه میزاره... این کلبه رو من واسه کسی ساختم که دل بزرگی داره و حرف های ناگفته...اولین یاداشت رو خودم نوشتم تا ازش بخاطر کمک هاش تشکر کنم...و از شما هم بخوام که اون رو تو جمع صمیمیتون قبول کنین و تنهاش نذارید... همیشه عاشق باشید و ساده دل...با عشق..رز سفید...