سلام دادا بهزاد خوبی رفیق ... * * * آخرین بار میخواستم رو پست قبلی که نوشته بودی نظر بدم خیلی حرفا داشتم . حتی یه فایل ورد باز کردم که شروع به نوشتن کنم دو دل بودن نهایت اجازه نداشت چیزی بنویسم هیچ وقت دوست نداشتم الکی و سرسری یه چیزی بنویسم و برم ... نمی دونم با اون قضیه چه کار کردی عشق یا فراموشی * * * تو لینکایی که داری لینک خودمو دیدم از تو می نویسم ... اولین اسمی که رو بلاگم گذاشتم حکایتی شد واسه خودش یاد ۲۸ اردیبهشت افتادم ساعت ۸:۳۰ شب از تو مینویسم ... از همون روز تصمیم نداشتم این وبلاگو خیلی بهش طول عمر بدم بالاخره آف شد ... یه آف اساسی ... یه بخشی از خاطرات خاموش وب ... میرم یه گوشه دیگه از این دنیای مجازی ... وبلاگ نویسی جون میده واسه گمنام بودن ... واسه فرار حیف ... اگه میشد از خودمو نفرار میکردیم .. * * * تو جزو ده تا رفیق اول وبلاگ نویسی ما هستی ((بازم دلم گرفته گریه ام اختیاری نیست)) اومدم با رفیقم خداحافظی کنم *** تو عالم رفاقت منه نا آشنا می خوام بهت یه چیزی بگم هیچ وقت ... هیچ وقت خوتو وابسته به کسی نکن دوست داشته باش ... ولی اجازه نده احساسات هیجانی بر منطق و واقعیت غلبه پیدا کنه * * * خیلی مخلصیم هر وقت بتونم میام ... منتها دیگه با اسم اون وبلاگج کامنت نمیزنم عشق آف لاین ... برای همیشه آف * * * خداحافظ رفیق
یادمه همینجا آخرین کامنت رو برای اولین دوست بلاگر نوشتم رفتیم و برگشتیم .. این وبلاگ اعتیاد آور بود شما هم که قرار بود یه چند روز آپ نکنی .. رسید به چند ما ه * * * کجایی دادا بهزاد ...؟!
خداوند مرا آفرید پاک پاک و من با تمام تاریکی ها زیستم چرا؟ وسوسه ی آن سیب سرخ کشت مرا... و تنهایی توبه هزار ساله ی مرا شکست و من ندانم به چه امید دست به آسمان برم شاید باز سیب سرخی یافته ام... سلام... وبلاگ زیبایی بود به من سر بزنی خوشحال میشم
رضا مشتاق
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 ساعت 04:35 ب.ظ
salam
omidvaram etefaghe badi nayoftade bashe !!!
akhe in che tarze up kardane adamo negaran mikoni!
montazere up kardanet hastam
ta bad
...
هنوز آپ نکردی؟؟؟
سلام بهزاد جون خوبی چه خبرا دلم برات خیلی تنگ شده همه ی دوستا رو سلام برسون
سلام
امیدوارم زودی برگردی و دوباره مطلب بذاری
اومدی به م هم سری بزن
پس چرا آپ نمیکنین؟؟؟
خوشا به حال تو که ساده دلی.
به نظرم بین ساده دلی و ملکوت آسمانها رابطه ای است. خوشا به حالت اگر که ساده دلی.
سلام دادا بهزاد
خوبی رفیق ...
* * *
آخرین بار میخواستم رو پست قبلی که نوشته بودی نظر بدم
خیلی حرفا داشتم .
حتی یه فایل ورد باز کردم که شروع به نوشتن کنم
دو دل بودن نهایت اجازه نداشت چیزی بنویسم
هیچ وقت دوست نداشتم الکی و سرسری یه چیزی بنویسم و برم
...
نمی دونم با اون قضیه چه کار کردی
عشق یا فراموشی
* * *
تو لینکایی که داری لینک خودمو دیدم
از تو می نویسم ...
اولین اسمی که رو بلاگم گذاشتم
حکایتی شد واسه خودش
یاد ۲۸ اردیبهشت افتادم ساعت ۸:۳۰ شب
از تو مینویسم ...
از همون روز تصمیم نداشتم این وبلاگو خیلی بهش طول عمر بدم
بالاخره آف شد ... یه آف اساسی ... یه بخشی از خاطرات خاموش وب
... میرم یه گوشه دیگه از این دنیای مجازی ... وبلاگ نویسی جون میده واسه گمنام بودن ... واسه فرار
حیف ... اگه میشد از خودمو نفرار میکردیم
..
* * *
تو جزو ده تا رفیق اول وبلاگ نویسی ما هستی
((بازم دلم گرفته گریه ام اختیاری نیست))
اومدم با رفیقم خداحافظی کنم
***
تو عالم رفاقت منه نا آشنا می خوام بهت یه چیزی بگم
هیچ وقت ... هیچ وقت خوتو وابسته به کسی نکن
دوست داشته باش ... ولی اجازه نده احساسات هیجانی بر منطق و واقعیت غلبه پیدا کنه
* * *
خیلی مخلصیم
هر وقت بتونم میام ... منتها دیگه با اسم اون وبلاگج کامنت نمیزنم
عشق آف لاین ... برای همیشه آف
* * *
خداحافظ رفیق
سلام داداشی...خوبی...ببخش چند وقت سر نزدم...بخدا حالم خوب نبود...تو بزرگی ببخش...مواظب خودت باش...در پناه حق...یا علی...
salam behzad jan age nazar mikhay man migam boro khastegari shayad montazere u bashe
بر حسب وظیفه و علاقه
اومدم بهت سر بزنم
کجا هستی جوون ۲۱ مرداد و امروز ۱۰ ابان
امیدوارم که موفق و پیروز باشی
سلام خوبی شما؟
چرا اینقدر م پیدایی؟؟؟
بلا رفتی خواستگاری موندگار شدی؟!!!
اومدی زود بیا واسم تعریف کن که چی شده!
منتظرم نزاری؟!؟
موفق باشی جالب بود
یادمه همینجا آخرین کامنت رو برای اولین دوست بلاگر نوشتم
رفتیم و برگشتیم .. این وبلاگ اعتیاد آور بود
شما هم که قرار بود یه چند روز آپ نکنی .. رسید به چند ما ه
* * *
کجایی دادا بهزاد ...؟!
سلام
کجایی بابا چند روزت شد چند ماه مواظب باش نشه چند سال
مهم اینه که به اولین رفیق وبلاگ از تو می نویسم سابق که هیجوره به ما فاز نمیده خوش بگذره (:
علی ... علی
خداوند مرا آفرید
پاک پاک
و من با تمام تاریکی ها زیستم چرا؟
وسوسه ی آن سیب سرخ کشت مرا...
و تنهایی
توبه هزار ساله ی مرا شکست
و من ندانم به چه امید دست به آسمان برم
شاید باز سیب سرخی یافته ام...
سلام...
وبلاگ زیبایی بود به من سر بزنی خوشحال میشم
از تو می نویسم...
3روز رفته ایی
30 روزه حالا...